طریق
و گفت:
اگر دوزخ, مرا بخشند,
هرگز هیچ عاشق را نسوزم.
از بهر آنکه او خود صد باره سوخته است.
تنهات یافتم.
هریکی به چیزی مشغول
و بدان خوشدل و خرسند.
بعضی روحی بودند,
به روح خود مشغول بودند.
بعضی به عقل خود.
بعضی به نفس خود.
تو را بی کس یافتیم.
همه یاران رفتند به سوی مطلوبان خود
و تنهات رها کردند.
من یار بی یارانم.
من چون تو را در آن حالت و در آن مقام دیدم
چند حیلت کردم تا تو از آن برون آیی.
همه دلم با تو بود
که چرا در آن مقام ایستاده است؟!
و چرا در منزل تنگ و ترش است؟!
تا بدانی که شفقت من با تو چون است.
چه شادم به دوستی تو!
که مرا چنین دوستی داد.
خدا این دل مرا به تو دهد.
مرا چه آن جهان, چه این جهان.
مرا چه قعر زمین, چه بالای آسمان.
مرا چه بالا, چه پست ...
اگر پیش دلت مانعی هست, بازگو.
مانع را من طریق بیاموزم
که بر تو سهل شود.
+ نوشته شده در ۱۳۹۹/۱۱/۰۳ ساعت ۸:۵ ب.ظ توسط محسن حیدری
|