راست یا دروغ؟
واقعا دلم برایت تنگ شده
ولی متاسفانه این هفته نمی تونم بیام
به بقیه دوستان سلام برسون
قربانت خداحافظ
واقعا دروغ گفتن احساس بدیست.
همه، ما را از دروغگویی برحذر می دارند
بودا و اسلام و کنفسیوس و امانوئل کانت.
همه ادعا می کنیم از دروغ متنفریم با اینحال تحقیقات نشانمیدهد همه ما جدا از دین و مراممان در روز حداقل دو دروغ می گوییم.
دروغ علاوه براینکه ما را دچار عذاب وجدان می کند انرژی زیادی هم از ما میگیرد ولی مشکل این است که نمی توانیم در چشم های طرف مقابلمان نگاه کنیم و به او بگوییم من حوصله دیدن ریختت را ندارم و به مهمانی ات نمی آیم .
دروغ بد است درست. ولی یک هنر است و خیلی اوقات یک ضرورت.
بگذارید داستان سندرم پینوکیو را برایتان تعریف کنم آقای پینوکیو یک مذاکره کننده ارشد اقتصادی در اتحادیه اروپا بود که دچار صرع شده بود ولی او فقط در یک صورت تشنج می کرد:
وقتی که دروغ می گفت.
حسابی کارش مختل شده بود چون به محض دروغ گفتن، تشنج می کرد در حالی که دروغ گویی برای کاری که داشت از نان شب واجب تر بود.
در نهایت مشخص شد در ناحیه آمیگدال او یک تومور کوچک وجود دارد که حین دروغ گفتن فعالیتش زیاد می شود و بنابراین باافزایش تحریک پذیری مغز منجر به شروع تشنج می شود.
با برداشتن تومور ،آقای مذاکره کننده به کار اصلی اش برگشت و مشکلش با دروغ گویی همحل شد.( ای کاش همه سیاست مداران چنین توموری داشتند)
دروغ گویی همیشه برای ما سخت تر و انرژی بر تر از راستگوییست.
در fmri (تصویربرداری تشدید مغناطیسی کارکردی) اگر از داوطلبان بخواهیم به سوالات جوابهای دروغ بدهند فعالیت مغزشان بیشتر از زمانی خواهد بود که از آنها بخواهیم راست بگویند.( از طرف مقابلتان بخواهید سوالاتی از شما بپرسد و به آنها برعکس جواب دروغ دهید مثلا آیا ماست سفید است و شما باید بگویید نه! سیاه است، تا امتیاز بگیرید. باور کنید بازی آسانی نیست)
دروغگویی یک هنر و یک مهارت است به همین خاطر باید حرف راست را از بچه ها شنید زیرا آنها تا ۵ سالگی آنقدر عقل ندارند که دروغ بگویند.
برای دروغ گویی دو مهارت مغزی لازم است اول فهم اینکه چه کاری از نظر جامعه خوب و چه کاری بد محسوب میشود یعنی فهم هنجارهای اجتماع و دوم توانایی ذهن خوانی دیگران تا بتوانید طوری دروغ بگویید که دروغتان را باور کنند.
بچه ای که سر یخچال رفته و به شکلات ها ناخنک زده، اول باید بفهمد که کارش بد است و مادر تنبیهش خواهد کرد و سپس باید بتواند خودش را جای ذهن مادرش بگذارد و فکر کندچه دروغی میتواند بگوید که مادر باور کند و از تنبیه نجات پیدا کند.
مثلا اگر بگوید شکلات ها را پیشی توی کوچه خورده حتما مادر باور نمی کند ولی اگر تقصیر را گردن خواهرش بیندازد احتمال اینکه مادر باور کند بیشتر خواهد بود.
پس دروغ گویی پیچیده تر و هنرمندانه تر از راستگوییست.
دروغگو مثل یک شطرنج باز باید همه احتمالات را در نظر بگیرد و برای دروغ های بعدی که در توجیه دروغ اول است آماده باشد.
آدمها از ۱۸ تا ۲۹ سالگی بهتر از هرزمانی در عمرشان دروغ می گویند یعنی همان زمانی که پدر و مادرها بیش از همه سر کار گذاشته می شوند.
یک نوجوان قادر است بزرگترین دروغ ها را بسازد ،بدون اینکه پدر و مادرش بویی ببرند.
توانایی دروغ گویی از ۴۵ سالگی یعنی با شروع افت توانمغز کمکم ضعیف می شود. بیماران آلزایمری نمی توانند خوب دروغ بگویند.
بزرگترینمانع دروغگویی به جز کم عقلی، اخلاق یا وجدان است.
در یک آزمایش وقتی ناحیه پرفرونتال با یک الکترود تحریک می شد توانایی دروغ گویی بهتر می شد که شاید علتش بلوک ناحیه اخلاق باشد به زبان ساده وقتی عذاب وجدان نداشته باشید لازم نیست انرژی زیادی برای دروغ گویی صرف کنید ولی اگر ناحیه پرفرونتال که در اخلاق نقش دارد فعال باشد،آنوقت لذت یک دروغ موفق را از دماغتان در می آورد.
البته همیشه دروغ گفتن در جنگ با اخلاقیات نیست بلکه خیلی از اوقات احترام به دیگران ما را مجبور به دروغ گویی می کند همان که به آن دروغ مصلحت آمیز می گویند. مثلا اگر در یکمهمانی از کسی بپرسند از غذا خوشت آمد و او به راستی جواب دهد از غذایتان حالمبه همخورد همه در عقلش شک خواهند کرد بخصوص اگرمهمانی در شرق عالم باشد.
شاید تعارف که نوعی دروغگویی اخلاقیست ،ریشه در پیچیدگی های اخلاق یا مغز شرقی ما داشته باشد. ما شرقی ها بیشتر دروغ میگوییم و بیشتر انرژی برای راست و ریس کردن دروغ های قبلی مصرف میکنیم آنقدر که سالها با کسی که از او متنفر هستیم معاشرت یا حتی زندگی می کنیم از نظر ما شرقی ها، غربی ها آداب معاشرت بلد نیستند و حرف دهانشان را نمی فهمند و از نظر غربی ها ما شرقی ها دروغ گوهای ماهری هستیم.
دروغگویی هرچقدر بد باشد در یکچیز نمی توان شک کرد و آن اینکه دروغگویی سخت تر و پیچیده تر و البته جدیدتر از راستگوییست.