بیا ساقی

بزن سازی

برقصانم

چونان چرخی بگردانم

سرم غوغاست ... بفهمانم

دلم شیداست ... مرنجانم

من آن جانم، که جانم، می فروشم ...

پی الهامی از وحی و سروشم ...

سروش آمد ... به جانم عشق در افتاد

خروش آمد ... در این خم جوشش افتاد

جوشش عشقی است؛ که در دل می خروشد

از خم وحدت همی، می می فروشد ...